اعتماد به نفس، عزت نفس
اساس اعتماد به نفس، اطمینان تو به خودت است و تعهدی که برای انجام هرکاری نسبت به خود داری. پس اعتماد به نفس بر مبنای باور درونی تو به توانایی در انجام کار به وجود می آید و همیشه از درون سرچشمه می گیرد، و نه از بیرون. انسان دارای اعتماد به نفس، به توانایی هایش در انجام کارها اطمینان دارد و حتی اگر همیشه به نتیجه ی مورد نظر نرسد، تمام سعی و تلاش خود را در این مسیر به کار می گیرد.
اعتماد به نفس یک پدیده ی کامل ژنتیکی یا ارثی نیست که با آن به دنیا آمده باشی، بلکه نوعی احساس توانمندی و اطمینان است که می توان آن را به تدریج و به آهستگی پرورش و رشد داد. هر چه بیشتر به عزم و اراده ی خود تکیه کنی و به تلاش برای رسیدن به اهدافت متعهد باشی، اعتماد به نفس بیشتری را تجربه خواهی کرد.
اعتماد به نفس یعنی اطمینان به خود برای تسلیم نشدن. با برداشتن هر قدم موفق در زندگی، باور به خود یا اعتماد به نفست نیز بیشتر می شود. اما عزت نفس، به احساس ارزشمند بودن تو اشاره دارد که از موفقیت ها، توانایی ها، کارنامه ها، و قضاوت افراد مهم زندگی ات تأثیر می گیرد.
بعضی روان شناسان معتقدند که عزت نفس حاصل نوع ارزیابی تو از خودت است؛ یعنی اگر ارزیابی تو نسبت به خودت و ویژگی هایت مثبت باشد، عزت نفس تو بالا خواهد بود. ولی اگر از ویژگی هایت ارزیابی منفی داشته باشی و آنها را محترم و ارزشمند ندانی عزت نفست نیز پایین خواهد آمد.
تاثیر عزت نفس
وقتی عزت نفس داری، خودت را با تمام حسن ها و عیب ها می پذیری و دوست می داری، و تلاش می کنی تا ضعف هایت را تا جای ممکن برطرف کنی، با چنین دیدگاهی به این باور می رسی که لازم نیست همه تو را تأیید کنند تا ارزشمند باشی، بلکه تو ارزشمندی، حتی اگر ضعفی داشته باشی عزت نفس بالا، تحمل تو در برابر انتقاد دیگران را نیز بیشتر می کند، زیرا انتقام را دلیلی بر بی ارزشی خود نمی بینی.
اما اگر عزت نفست پایین باشد، چون می خواهی احساس ارزشمندی خود را حفظ کنی، همیشه در تلاش خواهی بود که عیب هایت را بپوشانی و انتقاد دیگران باعث عصبانیت تو می شود. پس می توان گفت یکی از نشانه های مهم عزت نفس بالا آن است که انتقادپذیر باشی و به انتقادی که از تو می شود بالغانه فکر کنی.
سپس، اگر آن انتقاد را بر اساس نظام ارزشی خودت پذیرفتی، برای رفع خصوصیت ایا رفتاری که نامناسب تشخیص داده ای تلاش کنی. وقتی کسی عزت نفس بالا داشته باشد، نه تنها به خودش بلکه به فرد مقابلش هم فرصت جبران اشتباهات را میدهد) در نقطه مقابل، کسی که عزت نفس پایینی دارد، نمی تواند انتقادپذیر باشد، قادر به یافتن دوستان صمیمی نیست، احساس تنهایی می کند و همیشه در حال رنجیدن از دیگران است


حالا ببینیم برای رسیدن به اهداف خود، باید چه مواردی را در نظر داشته باشی. یکی از مهم ترین شرایط لازم برای رسیدن به هر هدفی آن است که بتوانی هدف اصلی را به اجزای آن (یعنی خرده هدف ها) تقسیم کنی. به بیان دیگر، باید بتوانی برای خودت اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت داشته باشی. بگذار برای روشن شدن موضوع مثالی بزنیم.
فرض کن که بر اساس شناخت استعداد ها، علاقمندی ها و توانایی های واقعی خود، تصمیم گرفته ای در آینده پزشک شوی این هدف، بلند مدت تو است. برای خرد کردن این هدف می توانی هدف کوتاه مدت خود را این طور تعریف کنی که باید مقطع اول دبیرستان را با نمرات عالی به پایان برسانی.
سپس هدف میان مدت تو آن خواهد شد که در مقطع دوم دبیرستان، هم نمرات عالی کسب کنی و هم تابستان ها زمانی را به مطالعه ی دروس و تست زدن و تمرین بیشتر اختصاص دهی، از جزوات و کتاب های کمک درسی مناسب بهره بگیری یا دوره ای را در یکی از مؤسسات آموزانی سپری کنی تا بتوانی در کنکور پزشکی موفق شوی، تا این جا می توان گفت که مسیر دستیابی به هدف بلند مدت تو کاملا واضح و آشکار شده است. قدم بعدی طی کردن سال های تحصیلی موفقیت آمیز در دانشگاه است تا سرانجام به هدف نهایی خودت برسی؛
می بینی که هدف کوتاه مدت در زمان کوتاه و با برنامه ریزی ساده تر به نتیجه می رسد، اما برای رسیدن به هدف میان مدت، به زمان بیش تر و برنامه ریزی طولانی تر نیاز است. هدف بلند مدت که همان هدف اصلی و نهایی است. با عبور از این مراحل قابل دستیابی است. این تقسیم بندی باعث می شود هدف تو از شکل کلی و مبهم خارج شود و بتوانی برای آن برنامه ریزی کنی، موفقیت در هر مرحله به تو کمک می کند که به مرحله بعد راه یابی.
به هدفی که مدت هاست در ذهن داری با دقت فکر کن آن را به سه دسته ی اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت تقسیم کن. کارهایی را که در هر مرحله باید انجام بدهی، روی کاغذ بنویس برنامه ریزی های مناسب برای هر مرحله را طراحی و به ترتیب اجرا کن.
*برگرفته از کتاب مهارت های زندگی نوشته پرتو سیف اللهی