همان طور که گفتیم سوء استفاده از غذا ۱۴ دلیل بسیار مهم دارد که تاکنون به 9 مورد آن اشاره کردیم. در مقاله دستور رژیم لاغری 1 به بیان 4 مورد آن یعنی آسایش، وزنه ای در عالم بودن، حق انتخاب و شبیه یا مغایر دیگری بودن پرداختیم.
در مقاله دستور رژیم لاغری 3 پنج مورد دیگر یعنی انتقام جویی، مانع اجتماعی، سرپوش گذاشتن، خاموش کردن خشم و آموزش والدین را بیان کردیم. در ادامه به 5 مورد نهایی می پردازیم. با ما همراه باشید.
دلیل دهم: تصویر مادرانه
بسیاری از زنان به من میگویند که تا موقعی که بچه دار نشده بودند، هیچگاه مشکل اضافه وزن نداشتند. البته حقیقت دارد که بدن شما با زایمان دگرگون میشود؛ اما این دگرگونی به اندازه دگرگونی ذهن شما نیست.کافی است به تفاوت شیوه زندگی یک مادر با خانمی که مادر نیست بنگرید. شاید تصویری که از خود دارید، از همسری جذاب و خود انگیخته و آزادی به مادری مسئول و مقید و خسته و فرسوده بدل شده است.
وقتی به مامان می اندیشیم، کدام تصویر در ما زنده می شود؟ معمولا این تصویر نیست؟ زنی باریک اندام و متناسب که روی پایش بنشینیم و به عبارت دیگر، زنی چاق که فقط به فکر رفاه ما باشد. اینها تصاویری است که در کودکی به ما القاء شده است و هنوز هم پا برجا هستند، مگر این که خودمان آنها را عوض کنیم.
اغلب پدر نیز همسرش را «مادر» صدا می زند، شاید چون برای او هم «مامان» شده است، شاید هم چون فکر میکند که نقش مادرانه او مهمتر از نقشی است که به عنوان همسر دارد. برای این که مامان خوبی باشد، تصویرش را در کودکش میپیچد و فردیت خویش را نفی میکند. اندیشه نیمه هشیارش در این وضعیت، این است که مادر خوبی باشد؛ پس باید با آن تصویر مادرانه مطابقت کند.
دلیل یازدهم: جستجوی رضایت
از فردی پرسیدم: «آیا از زندگیت راضی هستی؟»
چانه اش را پایین آورد و سرش را تکان داد. وقتی چهرهاش را بالا آورد، چشمانش پر از اشک شده بود. او 49 ساله است – سنی آسیبپذیر برای بیشتر زنها، زمانی که به آسانی میتوان تسلیم احساس خلا شد. بچه هایش به دانشکده میرفتند و همسرش بیشتر وقتش را سرکار میگذراند.
او هم میکوشید از راه بی وقفه خوردن، رضایتی به دست آورد، نویسندهای هوشمند و با استعداد بود که مدتها نتوانسته بود چیزی را بر روی کاغذ بیاورد. توانایی انجام کاری برای شادمانی و رضایت خود را از دست داده بود. همواره خودش را به برآوردن نیازهای بچهها و همسرش و انجام وظایف منزل سرگرم کرده بود.این حق اوست که خودش را با چیزهایی به غیر از غذا آرام کند.
سرانجام به خودش اجازه داد که داستانهای کوتاه بنویسد و در دانشکده شهرش به کلاسهایی برود. آموخت که خلأ زندگیش را به جای کسب لذت از غذا، با چیزهای مثبت پر کند. کاهش وزن او آغاز شد: آرام، اما مطمئن.گفتم که زنان هم سن و سال او در معرض این مشکل قرار دارند اگر چه این مشکل به آن گروه سنی محدود نمی شود. خواه ۱۸ ساله باشید و خواه ۸۰ ساله، اگر از زندگیتان (به طور کلی یا جزیی) راضی نباشید، این امکان وجود دارد که خودتان را تسلیم لذت از غذا کنید.
دلیل دوازدهم: جلب توجه
دخترکی ده ساله – با تصویر کودکی بسیار تنها و خشمگین را دیدم. پدر و مادرش سرگرم حرفهای پر مشغله بودند. همیشه در حال دویدن برای حضور در جلسات و میهمانیهای شام و قرار ملاقات. دختری پر انرژی بود: خوش قیافه و محبوب و بسیار موفق. احساس میکرد که پدر و مادرش بسیار برادرش را به او ترجیح میدهند. همان یک ذره وقت و توجهی را که می توانستند صرف کنند، نصيب برادرش میشد.
او بچهای مهربان و مودب بود کوشید برای عدم توجه پدر و مادرش هر عذر و بهانهای را که میتوانست بیاورد. اغلب جملاتی از این دست میگفت که: «مامان به کلاسهای شبانه می رود تا درباره کارش بیشتر بداند.» یا مردم بسیاری به کمکهای بابا جونم نیاز دارند، پس باید بیشتر وقتش را با آنها بگذراند.»
اما پشت آن همه شیرینی، آرزو و خشم نهفته و ذهنی کوچک سرگرم توطئهای بود، تا توجه والدینش را به خود جلب کند ناخودآگاه، راهی را برگزید،چاق شد که او را بدبختتر کرد. در این فرایند، توانست توجه آنها را به خود جلب کند. مادرش او را ترغیب کرد که رژیم لاغری بگیرد. پدرش اعلام کرد که از ریخت و قیافه او خوشش نمیآید. برادرش هم او را «خپله» میخواند.
بچه ها و بزرگها به توجه عزیزانشان نیاز دارند. این نیاز در انسانها چنان شدید است که برای دریافت آن به هرکاری دست میزنند. آیا شما نیز میکوشید که از راه چاقی، توجه کسی را به خود جلب کنید.
دلیل سیزدهم: غذا (به مقدار زیاد)سلامتی میآورد
هیچگاه این خاطره کودکی را فراموش نمیکنم؟! او میگفت هرگاه سر درد دارم، مادرم سوپ جوجه درست میکرد یا نان تست را توی شیر میانداخت و یک قاشق را در دستم میگذاشت. صدای پر مهر و محبتش هم میگفت: «لابد باید چیزی بخوری.» او به نسلی تعلق داشت که معتقد بود: «بچه چاق یعنی بچه سالم.» البته امروز اعتقاد ما به غیر از این است.هنوز هم مردم بسیاری سلامت و حتی بقا را با غذا یا اضافه وزن، هم معنا میدانند.
جین، نمونه این امر بود. وقتی جین سنین نوجوانی را میگذراند، مادرش دچار مرض قند شد. خانوادهاش مراقبت از مادر را به جین سپردند. جین مشاهده کرد که مادرش از زنی چاق به موجودی بینهایت لاغر تبدیل شد. وقتی مادرش مرد، جین به طور ناخودآگاه، کاهش وزن را با بیماری و عاقبت با مرگ، یکی پنداشت.
جین در طول درمانی کاهش وزن، هرگاه خودش را باریک مجسم میکرد، بسیار ناراحت و به ترسهای کهنه بیماری قند و مرگ دچار میشد. این ترس، سالها سرکوب شده بود. پس از این که چند ماه برای زدودن این ترس کار کرد، توانست لاغری و باریک بودن را با تندرستی و سرزندگی یکی بداند. تنها آنگاه بود که توانست وزنش را کنترل کند.
دلیل چهاردهم: اجتناب
مجسم کنید در خانهای هستید و میخواهید به هر ترتیب، انبوه لباسهایی را که جمع شده و از نظر ارتفاع با قله اورست برابری می کند، نادیده بگیرید. همه ظرفها کثیف هستند و این طرف و آن طرف آشپزخانه ریخته اند. در اتاق کارتان هم برجی هیبتانگیز از اوراق که هر لحظه ممکن است فروریزد در انتظارتان است. میخواهید از این همه به همریختگی چشم بپوشید.
اما صدایی آرام و ملایم از اعماق درونتان میگوید: «تو باید سرگرم به کاری باشی، وگرنه تنبل میشوی.» تنبلی چیزی است که بیشتر مردم از آن میترسند؛ معتقدند تنبلی نشانه سستی و ناتوان است.اگر چه تنبلی از اوقات فراغت داشتن متفاوت است. ولی اشخاصی نمیتوانند میان این دو فرق بگذارند. شما جهت انجام این کارها با احساس فشار زیادی رو به رو هستید. البته میخواهید از آنها اجتناب کنید، اما از این که احساس تنبلی میکنید و کوچکترین علاقهای به انجام دادن هیچ کدام از آنها را ندارید، احساس گناه میکنید.
به چه کاری دست می زنید؟ ذهن نیمه هوشیارتان پاسخش را میداند: بخور! در چنین وضعیتی، خوردن همه نیازها را برطرف میکند. هم از انجام دادن کارها اجتناب میورزید، خود را به کاری سرگرم می کنید. به هرحال، خوردن برای بقا نیز ضروری است، مگر نه؟ از این رو، از تنبلی خود نیز احساس گناه نمیکنید.
اگر به این طریق از غذا استفاده میکنید، بیاموزید چگونه به خودتان اجازه بدهید که وقت آزاد داشته باشید. اگر خیره شدن به پنجره را دوست دارید، این کار را بکنید. مردم برای تجدید قوای نیروهای خلاقشان در این زمان به «خیالپردازی» نیاز دارند.از این اعتقاد که اگر مدام پویا نباشید بی ارزش هستید، دست بردارید. شاید هم مجددا اوقاتتان را ارزیابی کنید. تنها آنچه را که واقعا میتوانید در یک روز انجام بدهید در برنامهتان جای دهید، و مابقی را برای روز بعد بگذارید.
وقتی به مطالعه مجدد این دلایل باز میگردید که چرا مردم از غذا سوء استفاده می کنند، به خاطر داشته باشید که بیشتر این دلایل به طور ناخودآگاه آشکار میشوند، نه از راههای عقلانی.این بدان معنا نیست که میتوانید مسؤولیت اعمالتان را رها کنید، فقط به این معناست که لزومی ندارد برای آفرینش همه این افسانهها درباره غذا، احساس حماقت کنید. در محتواهای بعدی دستور رژیم لاغری، راههایی برای تشخیص دلایل پرخوریتان، و طرز برطرف کردن آنها را خواهید آموخت.
(برگرفته از کتاب بدون اضافه وزن نوشته ” کارن دارلینگ” ترجمه گیتی خوشدل)