در مقاله دستور رژیم لاغری 2 به چهار دلیل سوءاستفاده افراد از غذا اشاره کردیم. این دلایل عبارتند از: آسایش، وزنه ای در عالم بودن، حق انتخاب و شبیه یا مغایر دیگری بودن. در ادامه به 5 دلیل دیگر می پردازیم. با ما همراه باشید.
دلیل پنجم: انتقامجویی
بگذارید انتقام جویی را با یک مثال توضیح دهیم. روندا، 14 ساله که بود در خاورمیانه زندگی میکرد. پدرش در آنجا سیاستمداری پرنفوذی بود. پدر و مادرش تصمیم گرفتند که او را به یک مدرسه شبانهروزی در آمریکا بفرستند. او که از این «طرد شدن» بینهایت خشمگین بود، احساس میکرد باید انتقام بگیرد. چون پدرش به ریخت و قیافه ظاهر اهمیت فراوان میداد، روندا میدانست چگونه او را به «چنگ» بیاورد. پس چاق شد.به وضعیت خودتان بیندیشید. با اضافه وزنتان میکوشید چه کسی را به «چنگ» بیاورید؟
دلیل ششم: مانع اجتماعی
آیا از ملاقات با افراد جدید با شرکت در اجتماعات میترسید؟ آیا دوست دارید در میهمانی، قطرهای تشخیصناپذیر باشید؟ یا اصلا دعوتی را نمی پذیرید و در معیت یک کیک، در خانه میمانید و تلویزیون تماشا میکنید؟ در این صورت، چنین مینماید که از وزن اضافی خود به صورت مانعی سود می جویید تا مردم شما را نشاسند.
احتمالا حس احترام به خود شما ضعیف است، و مجاب شدهاید که در هر صورت احدی دوستتان نخواهد داشت. پس چرا به پیشواز بحران بروید تا طرد شوید و آزار ببینید؟ اگر درست حدس زده ام، از مکرر خواندن فصل مربوط به نحوهی بهبود «احترام به خود» دست برندارید. پذیرش بی قید و شرط خود، کلید حل این مسأله است. همه ذاتا نیکو هستند، حتی اگر بکوشند این نیکویی را در لایه یی از چربی بپوشانند.
دلیل هفتم:سرپوشگذاشتن
سیندی از دوران کودکی و نزاعهای مدام خشونت بار پدر و مادرش میگفت، جنجالها چنان وحشت انگیز بودند که او یک قرص نان و یک پاکت شیرینی یا هر چیز دیگری را که به دستش میرسیده، به سرعت میبلعیده است. ناخودآگاه میدانست که غذا به نحوی سر و صدا را میخواباند. از شیوه پرخوری برای بی حسکردن جسم خرد شدهاش نیز سود میجست، زیرا مادرش به پرخاش و کلمات خشونتآمیز اکتفا نمیکرد.
سیندی تنها کسی نیست که از غذا برای متوقف ساختن درد جسمانی و عاطفی استفاده میکند. غذا به مقدار زیاد، خاصیت بی حس کردن دارد. وقتی شخصی بیش از مقداری که جسم به آسانی میتواند هضم کند غذا میخورد، غذای اضافی در معده می ماند و تخمیر می شود. این تخمیر حسی مشابه نوشیدن الکل میآفریند. آنگاه ممکن است دچار بیحالی، خوابآلودگی، بیحسی و کمبود انرژی شوید که باعث می شود احساسها از کارافتاده و از درد و ناراحتی دور شوید.
دلیل هشتم:خاموش کردن خشم
در کودکی، به بیشتر ما آموختهاند که خشم احساسی نامناسب است. اغلب به ما میگفتند: «جوابم را نده ! صحبت نکن.!» شاید به همین دلیل، شعری قدیمی متعلق به دوران ویکتوریا: «بچه ها را باید دید، نباید شنید.» خشم، پاسخی سالم به اوضاع و شرایطی معین است. اگر به بچه هایتان بیاموزید که خشم خود را سرکوب کنند، بزرگترین اشتباه ممکن را مرتکب شده اید. سرکوب کردن خشم یعنی انباشتن آن در درون؛ و این امر میتواند به انواع و اقسام مشکلات بینجامد؛ به مشکلاتی نظیر پرخوری. شخص پرخور، خشمش را با غذا قورت میدهد.
تجربه ویرجینیا یکی از بهترین نمونههاست. «تازه ناهاری بینهایت دلپذیر را تمام کرده بودم و درباره خودم هم احساسی بسیار رضایتبخش داشتم، که پستچی از راه رسید و نامهای از پدرم آورد. همین طور که نامه را میخواندم همه چیز را سرخ میدیدم، زیرا او برای کاری که نکرده بودم سرزنشم کرده بود. ذهنم از شدت خشم از کار افتاد خود را در آشپزخانه یافتم، در حال بلعیدن غذایی که حتی طعمش را متوجه نمیشدم. ناگهان به خود آمدم و فهمیدم که چه میکنم: خشمم را با غذا فرو مینشانم. بیش از اندازه انزجار آور بود، چون تازه ناهار لذيذی را تمام کرده بودم.»
(ما مسمانان نیز میگوییم بخور اسراف است. درسته اسراف کردن کار پسندیدهای نیست و بزرگان، بسیار توصیه کردهاند که از اسراف بپرهیزید فقط کافی است برای رعایت این نکته و عدم پرخوری مقدار غذای اولیه خود را به اندازه بریزیم.)
دلیل نهم:آموزش والدین
بسیاری از پدر و مادرهای ما ذهنمان را با اعتقاداتی آموزش داده اند که همواره به عادتهای غذایی خوبی نینجامیده است. فکر میکنم تقریبا همه بچه ها این را شنیده باشند که: «غذایت را تمام کن. بشقاب را تمیز کن. بچه هایی هستند که دارند از گرسنگی میمیرند.»
حتی وقتی بزرگ میشوید، همین که غذایتان رو به اتمام میگذارد، این جمله در ذهن نیمه هشیارتان طنین می افکند. از این که با تمام نکردن آخرین تکه سیب زمینی و سس ته بشقابتان، تنها مسؤول مرگ بچه های کوچک فقیر باشید، احساس گناه می کنید. البته بخش بالغ ذهنتان از آن تلقين آگاه نیست. اما مطمئن باشید که تلقین هنوز آنجاست.
اگر از خانوادهای باشید که زمانی، کمپولی را تجربه کرده است، این جمله را شنیده اید که: «بهتر است امشب شکمت را از آن پرکنی. شاید تا مدتها آن را نداشته باشیم.» یا اگر خانواده پرجمعیتی داشتهاید میبایست فورا سر میز غذا بنشینید تا بینصیب نمانید. یا می خواستید کمی از دسر خود را نگاه دارید تا بعدا بخورید، میدانستید که چنین فرصتی نخواهید یافت چون مطمئنا یک نفر آن را به سرقت می برد. این اوضاع و احوال خانوادگی، نیاز به تندخوری و پرخوری در یک نشست را میآفریند.
به نقاشیهای قدیمی که نگاه میکنید، می توانید ببینید که ریخت و قیافه چاق و چله، اغلب در فرهنگ ما نمایانگر توانگری بوده است. این گرایش کم و بیش هنوز هم وجود دارد. مردی را در نظر بگیرید که از خانوادهای است که برای خورد و خوراکشان به اندازه کافی نداشتند. در کودکی سوگند خورده (شاید به طور ناخودآگاه) که هر وقت پدر شد سفرهاش لبریز باشد. قطعا نیت او خیر بوده اما نتیجه آن داشتن کودکانی چاق است. هر شب برای اثبات توانگریاش پاکتهای تنقلات را به خانه میآورد. بچهها هم که نمیخواستند «بابا جون» را ناکام کنند تمامش را میخوردند.
در بعضی از خانوادهها وقت غذا زمان اعلام اخبار بد بود. موقعی که میشنیدید که آخر هفته به علت تجدید شدن در درس نمی توانید به اردو بروید. اگر رسم خانوادهتان به هنگام غذا خوردن این گونه مکالمات منفی بوده است، احتمالا هر بار که غذا میخورید آنها تداعی می شوند.
و هروقت مکالمهای منفی را به هنگام غذا تجربه کنید، این گرایش در شما بیدار شده و ناخودآگاه زیاد می خورید. فقط به این دلیل که به علت ناراحتی، اصلا متوجه نمیشوید که در حال غذا خوردن هستید. به یاد آورید که والدین شما درباره غذا و اضافه وزن و تن شما و سایر چیزها چه میگفتند. شاید به مشکل اضافه وزنتان کمک کند. لطفا این را نیز به خاطر داشته باشید که ملامت و سرزنش پدر و مادرتان به شما کمک نخواهد کرد. بیشتر آنها از اثر این یادآوریهای کوچک «بی آزار» بی خبر بودند. اما اگر شما پدر یا مادر هستید، تمنا میکنم این بخش را دوباره بخوانید. بیایید از هم اکنون بچه هایتان را از این نیازخلاص سازیم که اضافه وزن مستلزم مکافات وزنکم کردن است.
دلیل دهم: … برای ادامه مطلب، محتوای بعدی دستور رژیم لاغری را دنبال کنید.
(برگرفته از کتاب” بدون اضافه وزن نوشته کارن دارلینگ” ترجمه “گیتی خوشدل”)