روانشناسی

7 عامل برقراری ارتباط موثر با دیگران

۷ عامل برقراری ارتباط موثر با دیگران| مجله اینترنتی باروشاپ

ارتباط موثر

آیا تا به حال برایت پیش آمده که خواسته باشی ارتباطی برقرار کنی، ولی مقصود و پیامت درک نشده باشد؟ آیا تا به حال ارسال یک پیام برایت مشکل بوده است؟ چرا گاهی بیان کردن آن چه می خواهی دشوار است؟ برقراری ارتباط مؤثر و مناسب با دیگران نیازمند آن است که بتوانی پیام خود را به خوبی به آنها منتقل کنی. برای موفقیت در همه ی فعالیت‌های اجتماعی، مثل دوست‌یابی، تحصیل، کار و حتی برای برطرف کردن نیازهای روزانه، باید بتوانی با دیگران ارتباط مؤثر برقرار کنی.

 اگر در انجام این کار موفق نباشی، کارها و روابط اجتماعی تو آن طور که می‌خواهی پیش نمی رود و در نهایت، تنها و منزوی می‌شوی. وقتی با اطرافیانت ارتباط مؤثر داشته باشی، می‌توانی نظرها، خواسته ها یا نیازهایت را به شکل صحیح بیان کنی و اگر لازم باشد از آنها کمک و راهنمایی بگیری. بدون برقراری چنین ارتباطی، نیازهای تو مورد کم توجهی و یا حتی بی‌توجهي اطرافیانت قرار می‌گیرد، به تدریج اعتماد به نفس تو کم می شود، و در رویارویی با مشکلات زندگی احساس درماندگی می‌کنی.

ویژگی های ارتباط موثر

به بیان ساده‌تر، اگر می‌خواهی زندگیت شادتر و لذت بخش‌تر باشد، باید بتوانی با دیگران خوب ارتباط برقرار کنی، خواسته‌های خود را درست و واضح بیان کنی، به صحبت‌های دیگران خوب گوش کنی، نظرات و خواسته های آن ها را درک کنی، هنگام شنیدن نظرات دیگران صبور باشی و به هر نظری احترام بگذاری.

اگر احترام دیگران را نگه‌نداری، اگر جرأت نداشته باشی درباره‌ی خواسته‌ها و یا نیازهایت با دیگران صحبت کنی، اگر نتوانی یا نخواهی حرفی غیر از حرف‌های خودت را بپذیری، و یا اگر با دیگران بد رفتاری کنی، تنها می مانی و شادی و لذت دوستی های خوب را از دست می دهی. بنابراین می توان ویژگی های یک ارتباط مؤثر را چنین برشمرد:

به ارتباطی که در آن راه های کج فهمی یا سوءتفاهم بسته می شود.
– ارتباطی که همراه با گشاده رویی است.
– ارتباطی که همراه با همدلی است.
– ارتباطی که همراه با حمایتگری است.
-ارتباطی که همراه با مثبت گرایی است.
– ارتباطی که همراه با احساس مساوات و برابری است.
– ارتباطی که همراه با درک متقابل است.

هفت عامل برقراری ارتباط مؤثر با دیگران

برای آن که بتوانی با دیگران به شکل مؤثر ارتباط برقرار کنی، باید در این زمینه‌ها توانایی های خود را افزایش دهی:

1) گوش دادن:

 گوش‌دادن فقط به معنی شنیدن کلام فرد مقابل نیست. شنونده‌ی خوب، به ژست‌ها و حالت‌های بدنی گوینده هم توجه می‌کند. خود نیز حالت های بدنی مناسبی را به کار می‌گیرد تا توجه، درک و یا تأییدش را به طرف مقابل نشان دهد.
برای مثال، هنگام گفت‌وگو با دیگران خمیازه نمی‌کشد، دائم به ساعتش نگاه نمی‌کند. با ارتباط چشمی مناسب نشان می‌دهد که علاقمند است به حرف های آنها گوش دهد.

2) صریح و صادق بودن:

اگر نتوانی منظور خود را صریح بیان کنی، شاید طرف مقابل در فهم پیام تو به اشتباه بیفتد، زیرا ناچار می شود که برای این کار به حدس و گمان روآورد.

3) همدلی:

 برای همدلی باید بتوانی خود را جای دیگران بگذاری و از دریچه‌ی چشم آن ها به مسائل نگاه کنی. مثلا می توانی جمله ای بگویی که مخاطب تو بداند منظورش را فهمیده ای. فرض کن دوستت می گوید: «خواهرم اعصابم را خرد کرده»؛ آن وقت تو می توانی بگویی: «مثل این که از دست او خیلی عصبانی هستی، نه؟

4) حفظ آرامش و احترام گذاشتن به فرد مقابل:

 همه ی ما دوست داریم دیگران با نظرات مان موافقت کنند و یا لااقل به افکار و احساسات مان احترام بگذارند. اگر فرد مقابل احساس کند که به نظراتش احترام نمیگذاری، راه با کانال ارتباط مؤثر با او بسته می‌شود.

5) مخالفت کردن به روش مناسب:

 وقتی دوست تو می گوید: «اصلا حرف هایت را قبول ندارم!»، پاسخت می‌تواند همراه با آرامش و احترام و چنین باشد: «بله، از دید خودت حق داری؛ ولی ما هیچ وقت نباید دربست و به صورت صد در صد حرف‌های دیگران را رد کنیم».
این روش، خلع سلاح نام دارد و بسیار مؤثر و مفید است. تو با گفتن این جملات تا حدودی حق را به دوستت می‌دهی و حالا او می تواند با آمادگی بیشتری به ادامه ی حرف هایت گوش دهد. به این ترتیب، به احتمال زیاد خواهی توانست با گفت وگوی بیشتر و دادن توضیحات لازم، نظرات خود را برای دوستت روشن‌تر کنی. شاید او با تو موافق و همراه شود؛ البته نه به شکلی که احساس ناکامی و ناتوانی به او دست بدهد.

6) خودشناسی و خودآگاهی:

وقتی مهارت خودآگاهی را کسب کرده باشی، نسبت به ترس ها، آرزوها، و نقاط ضعف و قوت خودت شناخت پیدا میکنی. این شناخت کمک می کند که بفهمی دیگران هم ممکن است مثل خودت نقاط ضعفی داشته باشند و برای ارتباط با آنها بهتر است ویژگی هایشان را همان طور که هست ببینی و بپذیری.

7) شناسایی افکار تحریف شده:

آیا برایت پیش آمده که یک تکه چوب باریک و بلند را به شکل مار ببینی و بترسی؟ به این تجربه خطای حسی میگویند. چنین خطاهایی در ارتباطات انسانی نیز مشکلات فراوانی ایجاد می کنند و پدیده ای به نام تحریف شناختی را به وجود می آورند. برای داشتن ارتباط مؤثر باید «تحریفهای شناختی» را بشناسی و برای برطرف کردن آنها بکوشی.

ذهن گرفتار تحریف شناختی

برای مثال، ممکن است روزی یکی از دوستانت را در خیابان ببینی و سلام. ولی او جوابت را ندهد و به راه خودش ادامه دهد. ذهن گرفتار تحریف شناختی، می تواند این رفتار را به هر یک از شکل های زیر معنا کند:

– تازگی‌ها چقدر خودخواه و مغرور شده.
– حتما کاری کردم که باعث این رفتار او شد.
– همیشه دیگران رو نادیده می‌گیره.
– باید رابطه ام را باهاش قطع کنم.
و…
طبیعی است که این افکار می تواند ارتباط تو با دیگران را قطع کند و یا به آن آسیب برساند. همیشه باید این احتمال را هم بدهی که شاید در آن لحظه فکردوست تو درگیر موضوعی بوده و به همین دلیل متوجه حضور تو نشده و سلامت را پاسخ نداده است.مبتنی بر باورهای نادرست عمل می کنند و در بیشتر موارد باعث می‌شوند خود را در برابر رویدادهای زندگی شبیه یک قربانی ببینی و در نتیجه، این رویدادها تنش بیشتری برایت ایجاد کنند.

تحریف‌های شناختی

در ادامه، با چند نمونه از تحریف‌های شناختی رایج و متداول آشنا می شوی تا بتوانی نسبت به الگوهای فکری معیوب شناخت داشته باشی و از آنها دوری کنی.

1)تعمیم افراطی:

 یعنی بر اساس یک تجربه ی محدود، الگوهای کلی و مبالغه آمیز بسازی. برای مثال، به دنبال اختلاف با یکی از دوستانت که به قطع رابطه با او انجامیده، می گویی:«هیچ‌کس مرا دوست ندارد». در این الگوی ناسالم معمولا از کلمه هایی مانند همیشه، هرگز، هیچ ، اصلا و امثال آن استفاده می شود.

2) بایدها و نبایدها:

در این الگو، بیشتر از کلمه های باید و نباید استفاده می شود. انتظار داری که اوضاع آن طوری باشد که تو می خواهی، ولی همیشه این طور نمی شود و دچار احساس تقصیر یا ناامیدی میشوی. «من باید بالاترین نمره را بیاورم». یا «من نباید از کسی عقب بمانم.

3) فاجعه سازی

 به معنای آن است که یک اتفاق ناخوشایند پیش آمده و تو آن را برای خودت آن قدر بزرگ جلوه می دهی که انگار دنیا به آخر رسیده است! جمله هایی مثل «روز تولدم را فراموش کرده ای، پس معلومه اصلا منو دوست نداری و این یعنی دوستی ما به آخر رسیده!» یا «من در امتحان نمره ی خوبی نگرفتم، پس دیگه امیدی به ادامه ی تحصیل ندارم و زندگیم هیچ وقت سر و سامانی نمیگیره!» ، از این نوع است

4) تفکر دو قطبی (همه یا هیچ):

 این مدل تفکر، به سیاه و سفید هم معروف است. عبارت هایی چون «تو يا دوست من هستی یا دشمن من»، «هر کسی که مثل من فکر نکنه، احمقه»، مثال هایی از این تحریف شناختی هستند.

5) شخصی سازی:

گاهی ممکن است دچار این تصور خطا بشوی که یک رویداد منفی، به طور خاص به شخص تو مربوط می شود. مثال آن چنین عبارتی است: «درست امروز که با دوستانم قرار پیک نیک داشتم، بارون بارید تا روزم خراب بشه!» . باید همواره به خاطر داشته باشی که تو فقط یکی از میلیاردها انسان روی زمین هستی و پدیده های آن هیچ ارتباط مشخص یا مستقیمی با توندارند.

دیدگاهتان را بنویسید